انشا از زبان باران

انشا از زبان باران

انشا درمورد قطره باران که از ابری چکیده انشا از زبان باران در یکی از روزهای خوب بهاری همراه دوستانم روی ابرها در حال بازی بودیم ناگهان صدای بلند رعد و برق به گوش رسید و ابرها در حال مچاله شدن بودن و من همراه دوستانم از بالای ابرها به پاین سقوط کردیم . من خیلی در آن لحظه حس خوب و در کنار آن حس ترس داشتم . وقتی که به زمین رسیدم درون یک رودخانه پر فشار افتادم که همه قطره های اطراف من هم همراه با من وارد رودخانه شدن. من در آن لحظه خیلی...

ادامه مطلب

انشا در مورد سحر خیز باش تاکامروا شوی

انشا در مورد سحر خیز باش تاکامروا شوی

انشا درباره ی سحرخیز باش تا کامروا شوی انشا در مورد سحر خیز باش تاکامروا شوی همیشه انسان های موفق کسانی بوده اند که زودتر از همه از خواب بیدار شده اند و روز خود را زودتر از دیگران شروع کرده اند, زیرا فرصت بیشتری برای انجام امور وکارهای خود دارند و نسبت به دیگر اتفاق ها و رخدادهای روزمره مطلع تر خواهند بود . اما انسان هایی که از خواب خود دیرتر بیدار می شود و به دنبال آن دیرتر به سراغ کارهای خود می رود علاوه بر نرسیدن به همه ی کارهای خود...

ادامه مطلب

انشا درباره ی یک روز از کلاس

انشا درباره ی یک روز از کلاس

انشا در مورد یک روز از کلاس انشا درباره ی یک روز از کلاس کلاس پنجم ابتدایی بودم. زنگ ریاضی بود و ما باید تمام جدول ضرب را از حفظ می گفتیم. خیلی ها از این درس نمره کامل گرفتند من چون تمرین نکره بودم مِن و مِن میکردم ولی دست و پا شکسته نمره کامل را گرفتم! ریاضی را دوست نداشتم؛ معلم که رو به تخته میشد و پشتش به ما بود، موشکی را که با کاغذ درست کرده بودم سمت دوستم که ته کلاس بود میفرستادم! او هم که بچه زرنگ کلاسمان به حساب می آمد از ت...

ادامه مطلب

انشا در مورد احسان و نیکوکاری

انشا در مورد احسان و نیکوکاری

روز نیکوکاری مصادف است با ۱۴ اسفند ماه هر سال و همه ایرانی ها در روز احسان و نیکوکاری به همنوع خود کمک می کنند. بسیاری از افراد هستند که توان مالی پایینی دارند و باید در روز نیکوکاری به آنها کمک شود. متن ادبی درباره احسان و نیکوکاری در ادامه آورده شده است. انشا در مورد احسان و نیکوکاری متن ادبی درمورد احسان و نیکوکاری برخیزیم. برخیزیم و دعا کنیم؛ برای دل های بی قراری که عید امسال خود را شاد می خواهند. برای آنان که نگران طراوت کودکان معصو...

ادامه مطلب

انشا در مورد سفر به شمال

انشا در مورد سفر به شمال

انشا درمورد خاطره سفر به شمال انشا در مورد سفر به شمال یادم می آید پارسال که می خواستیم به کلاردشت برویم، سه روز در راه بودیم.درراه کوه ها ودرخت هایی را می دیدم که واقعا زیبا بودند آن قدر که تابحال زیبایی آن ها از یادم نرفته است.در این سفر ما با خانواده دایی ام که بسیار باهم صمیمی هستیم در راه بودیم. من در پیچ و خم جاده های سرسبز شمال،جاده هایی که از دل جنگل های بزرگ می گذشت با شوق و ذوق نشسته بودم و به زیبایی اطراف نگاه میکردم ،هیچ...

ادامه مطلب

انشای طنز سیاسی

انشای طنز سیاسی

انشای سیاسی انشای طنز سیاسی سفر به نام خدا .ما بچه ها سفر را خیلی دوست داریم .اما پدرم می گوید سفر برای پولدارها مناسب تر است و مافقرا بهتر است با فکرمان به مناطق جذاب سفر کنیم. پارسال زن دایی اینا دو روز رفته بودند ترکیه اما زن دایی شش ماه تمام عکس های سفرشان را در گروه فامیل می گذاشت و هی می نوشت: من و آنتالیا یهویی ، من و ساحل دریای سیاه یهویی …و خلاصه حرص همه زن های فامیل در آمد.دست آخر مادرم کلی دعوا کرد و پدرم مجبور شد ...

ادامه مطلب

انشا طنز کوتاه

انشا طنز کوتاه

انشا طنز در مورد کمک به همسایه ها انشا طنز کوتاه کمک کردن در نگاه اول یک رفتار پسندیده انسانی است و کمک کردن به همسایه ها اهمیت و ارزش بیشتری دارد. البته یکی از همسایگان ما که به قول خودش در زندگی به کمک کردن به دیگران بسیار اهمیت می‌دهد، تقریباً از این کارش پشیمان شد. چطوری؟ این همسایه تازه به ساختمان ما آمده بود که یک روز یعنی یک شب به طور ویژه کمکش شامل حال ما شد. ساعت یازده شب بود که زنگ به صدا درآمد. بابا خواب بود اما من تکلیف‌های ع...

ادامه مطلب

شعر طنز روز زن

شعر طنز روز زن

شعر طنز روز زن شعر طنز روز زن بنده را کرده دچار سوء ظن روز مادر زن و مادر روز زن مادر و مادر زن وهمسر کجا قدر شان یکسان به پیش اهل فن مادری که بنده را کرده بزرگ مادری که داده ام شیر و لبن مادری که پروراندم روز و شب با تمام هستی و با جان و تن مادری که جسم خود فرسوده است تا کند اینک چنینم تهمتن یا زنی که روز و شب با مادرش ازمن بیچاره هی فک و دهن میکند سرویس و آخر هم یقین دفن بنماید مرا او بی کفن یا زنی که جیب پر می خواهد و دوست می دارد ...

ادامه مطلب