به ام بی فیلم خوش آمدید - امروز : شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است (کوروش کبیر)

 

ساماندهی

خانه » معنی اسم مهیا

معنی اسم مهیا

معنی اسم مهیا

 

مترادف مهیا: آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده


متضاد مهیا: نامهیا


برابر پارسی: آماده، ساخته و پرداخته، فراهم

معنی اسم مهیا

اسم: مهیا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: منسوب به مه، بزرگمنش، بانوی بزرگ


مهیا

معنی مهیا در لغت نامه دهخدا

مهیا. [ م ُ هََ ی ْ یا ] (ع ص ) آماده شده. ساخته شده. کار راست و نیکو کرده شده. شکرده شده. مهیاء [ م ُ هََ ی ی َ ءْ ]. آماده. حاضر و آماده. راست. ساخته. مستعد. برساخته. سیجیده. آراسته. مُعَدّ. حاضر. شکرده. (مجمل اللغة). آسغده : اجابت کرد و مهیا شد امیرالمؤمنین از برای ایستادگی در آن کاری که به او حواله نمود خدا. (تاریخ بیهقی ص ۳۱۱).
ویران دگر ز بهر چه خواهد کرد
باز این بزرگ صنع مهیا را.

ناصرخسرو.

وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوند
چیزند یا نه چیز عرض وار بگذرند.

ناصرخسرو.

ملک جوان است و شهریار جوان است
کار مهیا و امر و نهی روان است.

مسعودسعد (دیوان ص ۴۵).

مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا.

مسعودسعد.

هرچیز که خواهی همه از دهر میسر
هر کام که جوئی همه از بخت مهیا.

مسعودسعد.

بدو باید پیوست… آنگاه… انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. (کلیله و دمنه ).
نه شاخ از بر بیخ باشد مرتب
نه بار از بر برگ باشد مهیا.

خاقانی.

بر دل موئین و جان مؤمنش
مهرچهردین مهیا دیده ام.

خاقانی.

گوسفند فلک و گاو زمین را به منی
حاضر آرند و دو قربان مهیا بینند.

خاقانی.

کس نیست در ده ارچه علفخانه ای بجاست
کس بر علف چه نزل مهیا برافکند.

خاقانی.

قومی به سمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص ۱۱). مهیا فرماید از برای وی در این عزا راجحه ٔ صبر جمیل را چنانکه در غزا فاتحه ٔ نصر جلیل را. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
به دل بترک وفا گفت و ترک گریه به چشم
ببین که کرد مهیا دگر چه کار بمن.

درویش واله هروی.

– مهیا داشتن ؛ آماده و حاضر داشتن :
وان چنگ گردون وش سرش ده ماه نو خدمتگرش
ساعات روز و شب درش مطرب مهیا داشته.

خاقانی.

ملک را خنده گرفت… پس بفرمود تا آنچه مأمول اوست مهیا دارند و بدلخوشی برود. (گلستان ). تا برقرار ماضی مهیا دارند. (گلستان ).
– مهیا شدن ؛ آماده شدن. بساختن. مستعد شدن.حاضریراق شدن. کمر بستن. آستین برچیدن. آستین برزدن. ساخته بودن ، تقطیر، مهیاشدن برای کارزار. تکور. تشمر. مهیا شدن برای کار :
داد خرد بده که جهان ایدون
از بهر عقل و عدل مهیا شد.

ناصرخسرو.

آنجاش نخواندند تا به دانش
آن شهره مکان را نشد مهیا.

ناصرخسرو.

بیا تا بقا را مهیا شویم
که آنجای بس ناخوش و بینواست.

ناصرخسرو.

– مهیا کردن ؛ آماده کردن. تیار کردن. اعداد. ساختن. برساختن :
مهیا کرد پنج ارکان ملت را به چار ارکان
که هریک جدولی بوده ست کز دریای او آمد.

خاقانی.

مهیا کند روزی مار و مور.

سعدی (بوستان ).

– مهیا گردیدن ؛ دم آماده گشتن و دست دادن فرصت :
بیدلی را که دمی با تو مهیا گردد
قیمت هر دو جهان نیمه ٔ آن یک دم نیست.

خاقانی.

معنی مهیا به فارسی

مهیا
حاضرو آماده ومستعد، کار آماده شده
( اسم ) ۱ – آماده شده . ۲ – مستعد . ۳ – حاضر و آماده : [ قومی … بسمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند . ] توضیح همین صورت [ مهیا ] از نظر املائ صحیح است نه مهیی زیرا مهموز است .

معنی مهیا در فرهنگ معین

مهیا
(مُ هَ یّ) [ ع . ] (اِمف .) آماده ، آماده شده .

معنی مهیا در فرهنگ فارسی عمید

مهیا
۱. حاضر، آماده، مستعد.
۲. شایسته، مناسب.

مهیا در جدول کلمات

مهیا
اماده
مهیا و آماده
فراهم
مهیا و آماده شده
مجهز

منبع : معنی اسم مهیا

باکس دانلود
باکس تبلیغات
دسته‌بندی نشده

راهنما

در صورت خرابی لینک های دانلود خواهشمندیم در اسرع وقت از بخش نظرات ما را مطلع سازید

ورود به بخش دانلود زیرنویس فارسی

آموزش دانلود زیرنویس فارسی

آموزش سوئیچ دو زبان فارسی و انگلیسی در فیلم های دوبله

معادله را حل کنید *

تمام حقوق مادی و معنوی و طرح قالب برای "ام بی فیلم " محفوظ است و هر گونه کپی برداری خلاف قوانین می شود. | طراحی شده توسط پارس تمز