درخت آسوریک
درختی رسته است، سراسر کشور شورستان
بُنش خشک است، سرش تر است
برگش به نی ماند، برش ماند به انگور
شیرین بار آورد، برای مردمان
آن درخت بلند، با بز نبرد کرد
که من از تو برترم، به بسیار گونه چیز
رسن از من کنند، که پای تو را بندند
چوب از من کنند، که گردن تو را مالند
میخ از من کنند، که سر تو را آویزند
از بار من خورند، تا سیر(انباشته) شوند
چون آن گفته شد، (بهوسیله) درخت آسوریک
بز پاسخ کرد، سرفراز جنباند
که تو با من، پیکار میکنی ، تو با من نبرد میکنی
چون این از کودههای من شنیده شود
شود ننگ اوی، سخن هرزهات بیکار کند
درازی، دیو بلند، بشنت(کاکلت) ماند به گیس دیو
که بر سر جمشید، در آن فرخ هنگام
دروغ دیوان، بنده بودند، مردمان
و هم درخت خشک دار بن، سرش زرگون شد
تو از این کردهها، سرت هست زرگون
گرت پاسخی کنم، ننگی گرانم بود
گویندم به افسان، مردمان پارس
بشنو ای دیو بلند، تا من پیکارم
دین ویژه مزدیسنان، که هرمزد مهربان آموخت
جز از من که بزم، کس نتواند شود
چه شیر از من کنند، اندر پرستش یزدان
گو شورون، ایزد، همه چهارپایان
وهم، هوم نیرومند، نیرو، از من است
زه از من کنند، که بندند بر کمان
پیشپاره از من کنند، به آبجر و هوز و مانند آن
که خورد شهریار، کوهیار و آزاد
پس من دیگر بار برترم، از تو، درخت آسوریک
اینم سود و نیکی، اینم، دهش و درد
که از من بز برود، در سراسر این پهن بوم
این زرین سخنم، که من به تو گفتم
چنانست که پیش خوک و گراز، مروارید افشانید
یا چنگ زنید، پیش اُشتر مست
…
راهنما
در صورت خرابی لینک های دانلود خواهشمندیم در اسرع وقت از بخش نظرات ما را مطلع سازید